مسعود کیمیایی یه فیلم داره با عنوان «تجارت». بخش‌هایی از فیلم خارج از ایران روایت می‌شه. فیلم صحنه‌ای داره که یکی از شخصیتای اصلی فیلم (به گمانم فرامرز قریبیان)، توی آلمان کتک مفصلی می‌خوره و آش و لاش میفته کنار خیابون. تو عالم کودکی که فیلم رو می‌دیدم از خودم می‌پرسیدم آخه چرا این آدمایی که از کنار این بدبیار کتک خورده رد می‌شن، یکی‌شون نمیاد کمک این بدبخت و مثلا ببردش بیمارستان و به دادش برسه. همه خیلی راحت و شیک از کنار فرامرز قریبیان رد می‌شدن و کسی کاری بهش نداشت.
امروز توی یکی از ایستگاه‌های متروی تهران وقتی پله‌های پله‌برقی تموم شد و داشتم وارد سالن ایستگاه می‌شدم دیدم یه پسر هفده هجده ساله که لباس مرتب و تمیزی تنش بود، دقیقا پای پله‌برقی، تکیه داده به دیوار، زانوهاش رو تو سینه‌اش جمع کرده و آرنجش رو گذاشته رو زانوش و انگشتاش هم چسبیده به پیشونیش و انگار داشت درد می‌کشید. یه عینک طبی و یه بطری آب معدنی هم کنارش رو زمین بود. وضعش غیر عادی می‌نمود. چند قدمی که ازش دور شدم، برگشتم و دقیق‌تر بهش نگاه کردم.
شدت بی‌خیالی ملت و محل نگذاشتنشون به صحنه، این جسارت رو که برم بالای سرش ازم گرفته بود که دیدم یه خانم میان‌سال رفت سمتش و منم بی‌خیال خجالتی بودن همیشگیم، رفتم ببینم ماجرا چیه. از خانمِ پرسیدم مشکل چیه. گفت سرش گیج رفته یا یه همچو چیزی. بنده خدا انگار دلگرم شده یا حالش کمی بهتر شده بود، بلند شد و شروع کرد به راه رفتن و اون خانم خیلی با محبت بهش می‌گفت می‌خوای تاکسی بگیرم بفرستمت خونه، پول همرات داری. از پسر مسیرش رو پرسیدم که دیدم با هم هم‌مسیریم و به خانم گفتم که خودم همراهش هستم. تا مقصدش باهاش بودم و فهمیدم گواتر داره و هر وقت عصبی می‌شه این‌جوری به هم می‌ریزه. دستاش به شدت می‌لرزید و نمی‌تونست شکلاتی رو که از شدت حرارت بدنش، تو دستاش ذوب شده بود باز کنه و بخوره. شکلات رو براش باز کردم و عذرخواهی کرد که مجبوره تو ماه رمضون جلوی من غذا بخوره. از هم که جدا شدیم و رفتم سمت ترمینال شمارۀ یک فرودگاه مهرآباد، یاد فیلم تجارت مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان مجروح و کتک‌خورده افتادم که چطور تو اون کشور کنار خیابون افتاده بود و کسی محلش نمی‌ذاشت.
تهران، ٢٦ اردیبهشت ٩٨

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

music2day جهان زیبای من نـوشـتـه هـایـی از جـنس مـن رودخانه آرام Wendy فرش ایرانی Dexter Stacey شبکه